همه چیز در مورد ازدواج سفید

عبارت «ازدواج سفید» یا همان «Mariage blanc»، ریشه ای فرانسوی داشته و به پیوندهایی اطلاق میشود که بدون رابطه جنسی هستند و برای برطرف کردن یک فوریت خاص مثل مهاجرت، گرفتن ویزا، مزایای اقتصادی و… انجام میشوند. به عنوان مثالی دیگر از این نوع پیوندها، میتوان به «ازدواج بنفش» اشاره کرد که یکی از طرفین یا هر دو، متعهد میشوند که همجنسگرا بودن طرف مقابل را مخفی کنند.
معنی ازدواج سفید
اما معنی ازدواج سفید در اصطلاح با مفهوم ابتدایی آن تفاوتهای اساسی دارد و آنچه ما امروزه از آن به عنوان «ازدواج سفید» یاد میکنیم، به نوعی از رابطه زناشویی مدرن اطلاق میشود که وجاهت قانونی نداشته و یا به طور واضحتر رسمی نمیباشد.
این نوع از همزیستی، سالهاست که در کشورهای پیشرفته رواج پیدا کرده و اخیراً در کشور ما نیز شاهد افزایش چشمگیر اقدام و یا کشش بسوی آن هستیم.
آنچه در جهان (و در واقع در کشورهای غربی) تحت عنوان «ازدواج سفید» در حال شکلگیری و گسترش است اساساً همان ازدواج معمولی است و صرفاً فقط بصورت رسمی و قانونی در جایی ثبت نمیشود و به شکل شرعی زناشویی را آغاز نمیکنند.
غیر از مسئله رسمیت «ازدواج سفید» در غرب، باقی موارد آن شبیه به ازدواج عادی بوده و تفاوت خاصی نمیکند. به این صورت که افراد در کنار یکدیگر زندگی میکنند، کار میکنند، مخارج را تقسیم میکنند یا طبق توافق اولیه خود عمل میکنند. حتی اقدام به بچه دار شدن میکنند و بقیه امور جاری زندگی زناشویی.
ازدواج سفید در ایران
آن شکل از ازدواج سفید که در کشور ما بیشتر در حال شکلگیری میباشد، در واقع یک نوع همخانگی و همزیستی اکثراً موقتی میباشد که طی آن رابطه جنسی نیز رخ میدهد. بیشتر شبیه به دو دانشجو یا دو همخانه.
علت موقتی بودن آن نیز اولاً عدم پذیرفتگی توسط خانوادهها و جامعه میباشد، و ثانیاً عدم پایبندی افراد به یک رابطه طولانی و محدود مثل نکاح شرعی و توانایی اتمام رابطه در هر موقع و هر زمان به سادگی و به دور از پیچیدگیهای طلاق میباشد.
علل شکلگیری:
شاید مهمترین دلیل گرایش به این نوع «ازدواج» را در داخل کشور بتوان در دو حوزه دین-فرهنگ و اقتصاد بررسی کرد.
عامل دین-فرهنگ
از آنجایی که منشاء این پیوند از سوی فرهنگ غرب میباشد میبایستی عامل دین را ابتدا برای آن کشورها بررسی کنیم. شاید یکی از مهمترین دلایلی که در کشورهای غربی این نوع ازدواج بسیار سریعتر گسترش پیدا کرد همین دور شدن از دین باشد که بسیار زودتر از ما برای آنان اتفاق افتاد.
دور شدن و کم رنگ شدن پایبندیهای اعتقادی طی چند دهه گذشته و تقسیم شدن اکثریت جامعه به دو طیف افراد تندرو و افراد بدون اعتقاد، بر دامن زدن به این دوری از شعائر مذهبی بیتأثیر نبودهاند. عامل دین بدین خاطر بسیار حائز اهمیت است که مهمترین تفاوت ازدواج سفید و ازدواج رسمی، تأیید شدن نکاح توسط یک عالم دینی میباشد که این فقط مختص به اسلام نیست و در هر کشوری رسمیت دادن به ازدواج، وظیفه عواملی از دین هستند. حال یکی توسط روحانیت یکی توسط کشیش.
از طرف دیگر فرهنگ جهان مدرن روز به روز به سمت منفعتطلبی شخصی و کمرنگ شدن اخلاقیات در حرکت میباشد. در چنین فرهنگی کمتر میتوان پایبندی به یک تعهد را پیدا کرد. اکثراً افراد در پی کمتر کردن مسئولیت خویش میباشند و افراد کمتر تمایل به بحث و گفتوگو حل کردن مسائل دارند و رابطه را نیز مانند عادات غذایی، به شکل فست فود ترجیح میدهند؛ سریع، لذیذ، سیرکننده و بدون توجه به عواقب آن بر بدن.
عامل اقتصاد
ازدواج رسمی در کشورهای غربی موارد اقتصادی خاصی را به زوجین تحمیل میکند که مهمترین آن، تقسیم اموال پس از ازدواج بصورت برابر میباشد. این قاعده شاید به ظاهر اصل مفید و کاربردی برای عدم متضرر شدن هیچکدام از طرفین بنظر آید. اما مخالفین این اصل اکثرا مردم عادی نبودند.
مخالفین اصلی، سلبریتی ها، هنرمندان، ورزشکاران و بطور خلاصه ثروتمندان بودند؛ چرا که به واسطه این قانون، آوردههای یکی از طرفین (که غالباً بسیار بیشتر از طرف مقابل بود)، به ناچار میبایست بصورت مساوی تقسیم میشد. این مسئله هماکنون در بین بسیاری از بازیکنان فوتبال و بازیگران مشهور هالیوود امری عادی و شایع است.
با سرباز زدن افراد مشهور از ازدواجهای رسمی، که به ظنّ خود به گریز از دام این قانون میپردازند، به دلیل شهرت این افراد و گسترده بودن اخبار و اطلاعات زندگی خصوصی آنها و همینطور طرفداران زیادی که در سراسر جهان دارند، میتوان گفت که به نوعی موجب تلقین و شاید تبلیغ این امر میشوند. به گونهای که برخی از آنان با داشتن چندین فرزند هنوز اقدامی برای ازدواج رسمی نکردهاند.
از دلایل مهم اقتصادی دیگری که میشود برای ازدواج سفید نام برد (خصوصاً در ایران)، شرایط سخت ازدواج رسمی و هزینههای بسیار بالای تشکیل زندگی در این شرایط اقتصادی برای جوانان میباشد. این نوع ازدواجها متأسفانه نوعی راه فرار از هزینهها بوده و طرفین در واقع بقول خودشان حواشی را رها کرده و به اصل زندگی و بهره بردن از یکدیگر میپردازند. که بعضاً مجبور به پرداخت هزینههای سنگین متعاقب آن میشوند، که شامل هزینههای ریالی و یا هزینههای روحی-آبرویی.
معایب ازدواج سفید
یک حقیقتی که نمیشود کتمان کرد، این است که شاید ازدواج، آن هم به شکلهای سنتی و رایجی که در کشور ما وجود دارد، ممکن است برای همه آدم ها یک نسخه قابل اعتماد و صحیحی نباشد و شاید بتوان ضعفها و اشکالات زیادی از آن استخراج کرد؛ اما این را هم باید بپذیریم که در همان ازدواج به اصطلاح «سنتی» و شاید پر ایراد، یک حداقلهایی تأمین میشود که متأسفانه در ازدواج سفید، (دست کم آن شکلی از ازدواج سفید که ما در ایران مشاهده میکنیم) کمتر به آن پرداخته میشود.یکی از آن دسته حداقلیها، موضوع «تعهد» است که در عین حال یکی از اساسیترین و پایهایترین زمینههای شکلگیری اعتماد بین طرفین میباشد.
همه مضامین و مفاهیم اخلاقی و ترمهای شخصیتی، کاملاً نسبی بوده و به تعداد همه انسانها، تنوع و شکلهای مختلفی از این مفاهیم را داریم که واژه «تعهد» هم از این قاعده مستثنی نیست. «تعهد» به معنای احترام گذاشتن و رعایت کردن ارزشهای طرف مقابل میباشد. متداولترین و مشترکترین ارزشی که بین اکثر زوجین وجود دارد، همان شکل شناخته شده آن به مفهوم خیانت نکردن جسمی و عاطفی میباشد.
حال آنکه بعضاً افراد به اشتباه فکر میکنند که رعایت این دو مورد (که همین دو مورد هم این روزها بسیار سخت میتوان تشخیص داد و مطمئن شد) کافیست و فرد متعهد میباشد. در حالی که فرد متعهد میبایست تمامی ارزشهای طرف مقابل را محترم شمارد.
«ازدواج سفید»، به واسطه ایجاد عدم تعهد همیشگی و پایبندی به فردی خاص برای همیشه، زمینهای شده برای راحت بودن یا به اصطلاح آسوده بودن طرفین یا حداقل یکی از طرفین. نکته جالب اینجاست که شاید دقیقاً همین موضوع جذابترین و کاربردیترین ویژگی ازدواج سفید در نگاه اکثریت باشد، ولی همزمان مهمترین ایراد و اشکال این نوع از رابطه نیز هست.
پیامدهای ازدواج سفید
رعایت نکردن تعهد:
پس از رخ دادن این مورد، یعنی عدم احترام به ارزشها و تعهدهای اولیه توسط هرکدام از طرفین، به دلیل اثر بسیار عمیقی که در ذهن میگذارد به سادگی قابل فراموش شدن نیست و با صحبت کردن، پذیرش توسط فرد خاطی و کمک گرفتن از مشاور، به سختی میتوان با شرایط و صمیمیت قبل، دنباله مسیر را از سر گرفت و خوش و خرم ادامه داد.
بدین خاطر است که به بعضی ارزشها لقب خط قرمز را اطلاق میکنند. تصور میشود که پس از عبور از خط قرمز، زندگی محال است؛ در حالی که اینچنین نیست. بعد از عبور از هر خط قرمز و سیاه و سبزی، زندگی جریان دارد؛ ولی هرگز به شکل سابق باز نخواهد گشت. از این رو توصیه میشود در صورت عدم تفاهم فکری، تعارف با خود را کنار گذاشته و زیر بار چیزی که نمیتوانیم بدان متعهد شویم نرویم.
خانواده:
در خانوادههای ایرانی (فارغ از تفاوتهای فرهنگی و ایدئولوژیکی)، این موضوع برای نسلهای گذشته هنوز قابل قبول نیست و بسیاری از خانوادهها آن را به رسمیت نمیشناسند. اکثراً این گونه روابط و ازدواجها بطور مخفیانه و بدون اطلاع والدین انجام میپذیرد. حال بسته به میزان عمق رابطه، هرکدام از زوجین با خانواده خود و بسته به میزان اهمیت این موضوع برای خانواده آن فرد، هرکدام از طرفین ممکن است درگیر استرسها و اضطرابهای دائم و طاقتفرسایی شوند. چرا که هر لحظه خود را در مواجهه با خانواده خویش میبینند، که برای این پنهان کاری دلیل کافی نداشته باشند یا نتوانند خانواده را قانع نمایند و برای همیشه دچار مسئله در روابط با خانواده خویش شوند.
نگاه جامعه:
در جامعه ایرانی، مثل خانوادهها همچنان این مسئله به رسمیت شناخته نمیشود. اما به رسمیت نشناختن خانواده با جامعه تفاوت دارد. وقتی جامعه موضوعی را مورد تأیید نداند (خصوصاً در کشورهای اسلامی نظیر کشور ما)، صرفاً توصیه نکردن به فلان امر یا برآورده نساختن حقوق طرفین مورد بحث نخواهد بود، بلکه با استفاده از قدرت قانون شرع از انجام پذیرفتن آن تا حد امکان جلوگیری به عمل آورده میشود و در صورت مشخص شدن این مسئله و ایجاد حواشی خاص، برخورد قانونی هم انجام خواهد شد؛ به عنوان مثالی کوچک در صورتی که ادارات دولتی از چنین موضوعی آگاه شوند برای ایجاد نشدن بسیاری از دردسرهای متعاقب آن، از پذیرفتن فرد و دادن شغل مناسب به وی جلوگیری میکنند. پس عملاً فرد، استرسی دیگر تحت عنوان علنی نشدن و عمومی نشدن این رابطه را نیز به همراه دارد.
نتیجهگیری
نکته جالب توجه اینجاست که در صورت تصمیم به جدایی، اغلب با این دلیل افراد در ازدواج سفید از هم جدا میشوند که اصلاً در ابتدا هدف راحتی و آزاد بودن طرفین بوده، چرا که اگر هدف این نبود نیازی به ازدواج سفید نبود و اقدام به همان ازدواج سنتی میکردند و در هنگام مشاجره، هدف ابتدایی و بنیادی رابطه را لطمه خورده میبینند، پس دلیلی برای تحمل بیشتر نیز نمییابند. ولی با کمی دقت میشود راحت متوجه شد که اصلاً همین آزادی و بیتعهدی بیش از اندازه بوده که باعث این جدایی شده است.
افراد تصور میکنند که با آزاد گذاشتن طرف مقابل خود، چه از لحاظ جنسی و چه از لحاظ روابط نزدیک، این موقعیت و فرصت را برای خودشان ایجاد میکنند که آنها هم از این مزیت آزادی بیحد و مرز، بهره و لذت کافی را ببرند. در حالی که تجربه نشان داده کمتر کسانی هستند که توانایی شکل دادن روابطی آزاد و بدون حاشیه و دردسر را داشته باشند.
اگر بخواهیم یک ریشهیابی مختصر و سطحی انجام بدهیم و ببینیم که چرا در اوایل، یک رابطهای که به ظاهر بدون هیچ مشکلی شروع میشود و بعد از مدتی بدون تغییر در هیچ چیزی به جز فقط شدید کردن واکنشهای تلافیجویانه، شروع به انحلال میکند، به موضوع صمیمت و درواقع وابستگی عاطفی میرسیم.
این گونه افراد، برخلاف آنچه مورد تصورشان است پس از مدتی زندگی و ارتباط با یکدیگر، دچار صمیمیت شده و اصطلاحاً باندهای عاطفی آنها گسترش پیدا میکند. این بیشتر شدن و عمیقتر شدن صمیمیت میان زوجین، در اکثر موارد از سوی یکی از طرفین شدیدتر دنبال میشود. اما اینجا دقیقاً همان زمانی است که آزادیهای جنسی و ارتباطی، عدم تعهد به ادامه دادن طولانی مدت رابطه و در واقع نداشتن آیندهای مشخص، پس از مدتی از شروع رابطه ایجاد یک نوع حس ناآرامی و بیقراری در یکی از طرفین میکند.
شاید بشود اینطور گفت که داشتن رابطه آزاد بدون هیچ محدودیتی، یکی از شروط لازمش برای اختلافات و دردسر کمتر، صمیمی نشدن و عمیق نشدن زیاد با طرف مقابل هست که ناچاراً این گزینه مقدور نیست، چرا که صمیمیت و داشتن ارتباط عمیق با حداقل یک نفر، از نیازهای پایهای هر انسانی است.
و در آخر باید گفت که استرس و عدم آسودگی همیشگی، به دلیل مطمئن نبودن نسبت به آینده، به رفتن یا ماندن و تمامی تنشهایی که در بالا ذکر شد فقط بخشی از مسائل و مشکلاتی است که افرادی که این نوع پیوند را برمیگزینند درگیر آن میشوند. یک اصل مهم را درباره هر نوع ارتباطی که میخواهیم با یک فرد شکل دهیم را میبایست به خاطر داشته باشیم و آن اصل این است که هدف نهایی رسیدن به آرامش و حال درونی خوب میباشد. اگر ارتباط (چه موقتی و چه ابدی، چه سنتی و چه مدرن، چه سفید و چه غیرسفید)، موجبات آرامش و امنیت ما را فراهم نکند، آن ارتباط برای ما مضر بوده و باید از آن دوری کرد. امنیت و آرامش شما باید فراهم شود. ممکن است طرف مقابل بهترین گزینه و نوع ارتباط عالیترین شکل آن باشد، اما قدرت خانواده و جامعه میتواند خیلی از انتخابهای ما را با چالشهای سختی روبهرو کند که در نهایت به قدری دچار آشفتگی میشویم که همان حواشی بیرونی میتواند به شکل مستقیم یا غیرمستقیم، بنیان آن بهترینهای فرضی خودمان را نابود کند.
نویسنده: منیر خلیلیان