نظریه ذهن، دلبستگی، و اعتماد شناختی در گروه درمانی

این مقاله به ارتباط بین پیشرفتهای نظری اخیر در حوزه نظریه دلبستگی و اعتماد شخصیتی با گروه درمانی می پردازد. در ابتدا شرحی از نقش نظریه ذهن و دلبستگی که باعث ایجاد اعتماد شناختی میشود در این مقاله آورده شده است. اعتماد شناختی مطابق تعریفی که در مقاله شدهاست بهعنوان واقعی بودن یا عدم نمایشی بودن معرفی میشود. این “خود واقعی” از طریق روابط بین فردی شناخته میشود و درک و شناخت فرد را نسبتبه اینکه اجتماع به گونهای عمل میکند را توضیح میدهد. در مقابل اعتماد شناختی عدم اعتماد شناختی یا الگوهای فکری غیر منعطف قرار دارند که این گونه افراد بهسختی از محیطهای اجتماعی اطراف خود میآموزند.
این پژوهش به بررسی اصول روند درمانی مؤثر، که باعث تسهیل در رشد اعتماد شناختی و ایجاد ظرفیت برای نظریه ذهن میشود، پرداخته است. در این پژوهش این روشها “سیستم ارتباط” نامگذاری شده اند. این سیستمهای ارتباطی باعث تغییر در روشهای درمانی در زمینه ی روانشناسی اجتماعی شدهاند. این سیستمهای ارتباطی دارای سه نوع مختلف هستند که در ذیل به آنها میپردازیم.
سیستم ارتباطی یک: آموزش و یادگیری مفاهیمی که باعث کاهش حساسیتهای شناختی میشود
این سیستم ارتباطی یک روش خاص را در برنمیگیرد بلکه تمام روشهای مبتنی بر مشاهده زیر مجموعه ی این گروه هستند. عامل یکسان در تمام این روشهای درمانی، توانایی درمانگر در انتقال تجربیات خود به بیمار است. که به این طریق بیمار نسبت به وضعیت یا حالت روانی خود آگاهی مییابد. در این روشها درمانگر با ارائه توضیحات بیشتر، پیشنهاد راه و روش مفید، پیشنهاد تحلیل آنچه بیمار بیان کرده، با جواب دادن به صورت غیرکلامی و یا حتی مجموعهای از تمام این راهها به درمان میپردازد. این روشهای درمانی درحقیقت همان مواجهه ی مستقیم است. در آموزش این سیستم و دریافت محتوای جدید، بیمار به صورت فعال در روند درمان خود نقش دارد و در نهایت این روش باعث کاهش حساسیت شناختی بیمار میشود.
سیستم ارتباطی دو: بازیابی قدرتمند نظریه ذهن
هنگامی که بیمارمجددا در محیط اجتماعی که قبلاً با احتیاط یا بیش هشیاری شناختی خراب شده بوده، روبرو میشود، ترجیح میدهد ذهنیت درمانگر و نحوه برخورد او با آن موقعیت را مورد استفاده قرار دهد تا افکار و احساسات قدیم خود را. این آگاهیهای جدید باعث تحریک و تقویت روند دریافت نظریه ذهن در بیمار میشود. با توجه به اینکه رشد نظریه ذهن یا شناخت اجتماعی یک عامل مؤثر در مداخلات مختلف میباشد، دریافت نظریه ذهن نیازمند به 1) همکاری و پیشروی همزمان بیمار و درمانگر 2) دیدن مسائل از نقطهنظر دیگران 3) رفتار با دیگران با پذیرش اینکه هر فردی دارای عقیدهای متفاوت است و این به معنی پذیرش فاعلیت و نقش افراد است و 4) افراد دیگر دارای تجربیات جدیدی هستند که میتوان از آنها آموخت.
درحقیقت مواجهه ی مستقیم باعث میشود که فرد متوجه نقش خود در انتقال ارزش اجتماعی به خود شود. درمانگر، ایجاد نظریه ذهن را با فراهم آوردن فضای باز، قابلاعتماد و بدون حساسیتهای قبلی میسر میکند. با اینکه توسعه نظریه ذهن هدف درمان است، اما در کنار آن توانمندسازی بیمار برای یادگیری از محیطهای اجتماعی دیگر نیز هدف محسوب میشود که این مهم ما را به سمت سیستم ارتباطی شماره سه سوق میدهد.
سیستم ارتباطی سه: بازیابی یادگیری اجتماعی
آرامشی که بیمار در طول سیستم ارتباطی یک و دو از طریق کم کردن حساسیتهای بیشاز حدش کسب کرده است، نهایتا او را تبدیل به فردی یادگیرنده نسبت به اجتماع میکند. این روند بیمار را قادر به پیاده کردن نظریه ذهن در تمام زندگی اجتماعی خود میکند. بزرگترین منفعت این روش درمانی تعمیم اعتماد شناختی که از طریق درمان به دست آمده به دیگر زمینه های ارتباطی می باشد. قسمت نهایی این روند درمانی فرای این ارتباط و مشروط به داشتن محیط اجتماعی حمایتی میباشد تا بیمار بتواند نظریه ذهن خود را تثبیت کند و قادر به حفظ آرامش خود در محیطهای اجتماعی وسیعتر نیز باشد. این اعتماد شناختی رشد یافته و منعطف به بیمار کمک میکند تا از تجربیات بیاموزد. در حقیقت این یک سیستم و پروسه ی درمانی غیرمستقیم است که باعث گسترش ارتباطات اجتماعی خارج از محیط درمانی نیز میگردد.
این سه سیستم ارتباطی از طریق گروه درمانی بهتر قابل درک است. گروه درمانی درحقیقت پلهای حد واسط است که برای تمرین دریافت نظریه ذهن در محیطهای اجتماعی پیچیدهتر پیشنهاد میشود. دریافت نظریه ذهن در گروه می تواند چالش برانگیز هم باشد و این به دلیل احتمال ایجاد تعاملات ناگزیر، متنوع و غیر قابلپیشبینی است که نسبت به درمان فردی در درمان گروهی ایجاد میشود. گروه میتواند بهعنوان یک زمینه آموزشی برای توسعه و پشتیبانی کاربردی نظریه ذهن مؤثر باشد و علاوه بر این گروه یک محیط امن و قابل تغییرنیز می باشد که بر حسب نیاز میتوان آن را تغییر داد. در گروه اعضا از طریق مشاهده یکدیگر، بازخورد میگیرند و این یادگیری ذهنی را در آنها قوی میکند. برای دستیابی به فضای موثرتر در گروه درمانی، به مدیریت دقیق قالب، ساختار و سرعت مناسب توسط درمانگر نیازمند میباشیم.
ازآنجاییکه بسیاری از افراد گروه از دلبستگی ایمن سرپرستهای اولیه خود محروم ماندهاند، درنهایت آنها قادر به تجربه محیطی امن در گروه میشوند که میتوانند اعتماد خود را حتی در حضور سایر افراد نیز بازیابی کند. قطعا این روش علاوهبر مزایا، معایبی هم در پی دارد. بهطور مثال افرادی که در محیطهای اجتماعی خارج از این گروه باید محتاط تر و هوشیارتر عمل کنند یا از این روش درمانی سودی نمیبرند و یا میزان دریافت سود آنها بسیار کم خواهد بود و در مواردی حتی ممکن است در نتیجه افزایش اعتمادی که در گروه درمانی برای آنها به وجود میآید دچار آسیب هم بشوند. در این حالت باید درمانگر نگاه دقیقی روی وضعیت بیرونی افراد خارج از گروه نیز داشته باشد و با کمک و توصیه و مشاوره نه تنها بر روی هدف اصلی که بالا بردن ارتباطات بین فردی است تمرکز داشته باشد بلکه بر روی شرایط فرد در خارج از گروه هم توجه کند.
بدون در نظر گرفتن این خطر، اعضای گروه قادر به مشارکت در روندی میشوند که در گذشته نابود شده و همچنین میتوانند احساس امنیت را در جایی تجربه کنند که قبلا از آن آسیب دیده اند. آنها میتوانند افکار و احساسات دیگران بشوند و ذهنیات افراد دیگر را همانند ذهنیات خود مورد توجه قرار دهد.
توانایی آنها در توسعه احساس دلبستگی ایمن و دریافت اعتماد شخصیتی باعث آغاز ساخت نظریه ذهن در این گونه افراد میشود و این تغییر مثبت در مسیر تجربیات بین فردی برای اینگونه بیماران حتی در خارج از گروه نیزمحقق میشود.